منوی کاربری

خوش آمديد ميهمان


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 52860
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 49
:: کل نظرات : 28

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 12

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 10
:: باردید دیروز : 14
:: بازدید هفته : 30
:: بازدید ماه : 27
:: بازدید سال : 867
:: بازدید کلی : 52860
نویسنده : سید محمد تقی موسوی
جمعه 2 آبان 1393

سید مسعود قافله باشی:

در پدافندی مهران در یک بعدازظهر، مرحوم مهدی اشرف کاشانی به بچه ها گفت بیایید برویم که می­خواهم سنگرهای عراقی ها را که به ما شلیک میکنند پیدا کنم. (هدفش این بود که با مشخص شدن مکان آن سنگرها، بعداً بتواند آنها را نابود کند. چون منطقه قبلاً دست عراقی ها بود و آنها گرای آنجا را داشتند در هنگام روز بچه ها نمی توانستند به صورت واضح و مستقیم منطقه مقابل را ببیند چون به محض اینکه کسی سرش را از لب سنگر بالا می برد سریعاً عراقی ها با غناثه او را مورد هدف قرار می دادند).

چند نفر هم از جمله شهید احمد موحدی، شهید مجتبی جوادزاده، جانباز عزیز مصطفی آزاده و چند نفر دیگر از بچه های دسته که نامشان یادم نیست همراهش شدند و از طریق کانالی به یکی از سنگرها که اشراف خوبی به منطقه داشت رسیدند. مرحوم مهدی به طرف عراقی ها شلیک کرد که با رگبار متقابل عراقی ها مجبور شدند برگردند. عراقی ها سریعاً شروع به شلیک خمباره 60 و 80 کردند که منجر به مجروح شدن شدید مصطفی آزاده و خود مهدی اشرف کاشانی شد.

یادم هست که تا چند روز موضوع شوخی همه، یکی تئوری جالب مهدی در انجام نفس برنامه و دیگر این بود که، چون خمپاره داخل کانال خورده بود و مهدی هیکل درشتی داشت با جذب ترکشها به غیر از مصطفی مانع از مجروح شدن دیگر دوستان شده بود.

 


:: موضوعات مرتبط: خاطره , ,
:: برچسب‌ها: مهندس مرحوم مهدی اشرف کاشانی , شهید احمد موحدی , شهید مجتبی جوادزاده ,
:: بازدید از این مطلب : 529
|
امتیاز مطلب : 181
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
نویسنده : مجتبی مقیمی
دو شنبه 13 مرداد 1393

 

سلام

همه اومده بودن چون عملیات کربلای 4 نیمه گذاشته شد و از کارون به کرخه برگشته بودیم . عده ای رفته بودن مرخصی و ما هم مانده بودیم در چادرهای کرخه . من و سید کاظم توی چادر نشسته بودیم هول هوش ساعت 4 بعد ازظهر بود سید محمد از پشت چادر صدا زد 

صاب خونه خونه ای

سید کاظم گفت اره داداش هستیم

سید محمد کاظم کلانتری و سید محمد با هم برادر هستند اون موقع سید کاظم توی واحد 120بود و سید محمد توی گردان میثم و یا گردانهای دیگه 

اولش فکر کردیم که سید تنها اومده  ولی بعد مجتبی جوادزاده فرید عباسی شجاعیان بودند رفتیم بالای تپه ای نشستیم و عکس گرفتیم و گفتیم و خندیدیم

یادمه شاید چند روزی تا شهادت مجتبی مونده بود که اینها اومدند اونجا . من مجتبی رو کشیدم کنار بهش گفتم مجی جان نور بالا میزنی گفت خودتی من رو مسخره میکنی

گفتم مجی نکنه؟؟؟؟

گفت نه بابا مالایق نیستیم

ولی بعد چند روز که عملیات کربلای 5شروع شد دیگه مجتبی رفت


:: برچسب‌ها: کربلای5 , شهید مجتبی جوادزاده , واحد120 , سید محمد کاظم کلانتری ,
:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 174
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
دل نوشته ها،شرح حال بچه های پایگاه ، خاطره ها و عکس ها و... نظرات و مطالب خود را در قسمت نظر ها یا به ایمیلmoosavi021@yahoo.com یا به شماره 09125522975 پیامک فرمایید.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)